×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

... اشک آسمان ...

× عاشقانه
×

آدرس وبلاگ من

teba-sonati.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/berentin

Access to the friends list is not allowed for anyone

مادر ولی دیگر نبود

مادری بود
زندگی خانه ای داشت
خدا روی سبزی شمعدانی می نشست
خیال پر می زد
می رفت تا خنکای پنجره
نسیمی می آمد

می نشست کنار سفره ی آشنایی..
نانی تکه می کرد
دست همیشه ترک خورده ی مادر.
مادر که بود
خدا دستانش را
در حوض خاطره ها می شست
پهن می کرد باران زندگی
نگاهش را روی شیشه های تنهایی.
دختر همیشه خندان کوچه ی سایه ها
می نشست روی هشتی درب خانه ی ما
کوچه ها پر بود
از بوی عاشقانه های مجنون
بهارنارنج می شد همه ی کلمه ها
پخش می شد طعم زندگی روی دیوار دوست داشتن
کودکی زغالی می کرد
بودن ها را ، همین ها را
سیاه می شد همه ی دست ِ عاشقی.

مادر بود 
همه بودند
بند رختی پر بود از پوست زندگی
زندگی می رفت لابلای اتاق ها
بوی خدا دست به دست می شد
روی سجاده ها
روی چادر نماز گلدار
روی یاسهای خشکیده .

مادر ولی دیگر نبود
زندگی هم نبود ... تنهایی سر طاقچه ی عادت
زل می زد به همه ی اشباح این خانه.
مادر نبود ، چیزی جایی دنبال خیال می گشت

 

چهارشنبه 26 دی 1391 - 12:47:12 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 27 دی 1391   12:58:08 AM

Likes 1

چه زود بچه های بزرگی میشویم! و چه زود اونها پیر و فرسوده و ...میشوند و ما یتیم میشیم حتی اگر 60 سالمون بشه!؟ منم 11 ساله که یتیم شدم روحشون شاد و یادشون گرامی باد انگار خواب دیدیم که مادری داشتیم پدری داشتیم(50 ساله که از دست دادمش)! راستی چرا پدرها زودتر میروند!؟سپاس